گمشده من کجاست

          آنکه میداند یا نمیداند

ازپس نفس های من

آتشی است

   که جهان رامی سوزاند

 

گمشده من

    درخود فرورفته

       درخود

              خواب رفته

 

  گم شده عزیزم

      بیا تا برایت بگویم

                    تمام شعرها

درمن

         مرده است

 

 

درساله ارستینیو فانوس آمده است:

آدمی موجودیتی داشت سرکش ونافرمان

 تمام خدایان به شور نشستند تا آدمی را

از زمین بردارند. زئوس خدای خدایان گفت

نه ، آدمی را به دو نیم کنید و هرنیم را به

گوشه ای از جهان اندازید.  آدمی را به دو

نیم کردند وهرنیم را به گوشه ای از جهان

انداختند.

از آن زمان تا کنون هر نیم به دنبال نیم

دیگرش سرگردان.

چنین بود که عشق آغاز می شود

چنین بود که عشق آغاز می شود